جور کردن. ستم کردن. بدی کردن. بدرفتاری کردن. سوء معامله: قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته. (ترجمه طبری بلعمی). مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش کز نکورویان زشتی نبود فرزاما. دقیقی. تو هرچند زشتی کنی بیش بر ما شود بیشتر با تو مان مهربانی. منوچهری. رجوع به زشت، زشتی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
جور کردن. ستم کردن. بدی کردن. بدرفتاری کردن. سوء معامله: قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته. (ترجمه طبری بلعمی). مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش کز نکورویان زشتی نبود فرزاما. دقیقی. تو هرچند زشتی کنی بیش بر ما شود بیشتر با تو مان مهربانی. منوچهری. رجوع به زشت، زشتی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد: اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت. قطران. دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین نه فرزند من است آزاده رامین که من فرزند را پشتی نمایم بدان کز بند مهرش برگشایم اگر وی را کند دادار پشتی نبیند زآسمان هرگز درشتی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. (گلستان). دردجه، باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. (منتهی الارب). - پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن، از او حمایت کردن
پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد: اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت. قطران. دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین نه فرزند من است آزاده رامین که من فرزند را پشتی نمایم بدان کز بند مهرش برگشایم اگر وی را کند دادار پشتی نبیند زآسمان هرگز درشتی. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. (گلستان). دردجه، باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. (منتهی الارب). - پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن، از او حمایت کردن
مانند مزدک رفتار کردن (در بر انگیختن فتنه) : خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند تایید میر باد که حرز امان ماست مارا چه باک مزدک و بیم بزرجمهر چون کیقباد قادر و نوشین روان ماست. (خاقانی)
مانند مزدک رفتار کردن (در بر انگیختن فتنه) : خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند تایید میر باد که حرز امان ماست مارا چه باک مزدک و بیم بزرجمهر چون کیقباد قادر و نوشین روان ماست. (خاقانی)