جدول جو
جدول جو

معنی پزشکی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پزشکی کردن(وُ)
تطبّب. (زوزنی). اسا. اسو. مواسات
لغت نامه دهخدا
پزشکی کردن
طبابت کردن
تصویری از پزشکی کردن
تصویر پزشکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشی کردن
تصویر پیشی کردن
پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَ لَ)
طبابت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ دَ)
جور کردن. ستم کردن. بدی کردن. بدرفتاری کردن. سوء معامله: قتیبه با آل مهلب بسیار زشتی ها کرده بود و ایشان را مطالبت کرده و مالهای بسیار گرفته. (ترجمه طبری بلعمی).
مکن ای روی نکو، زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما.
دقیقی.
تو هرچند زشتی کنی بیش بر ما
شود بیشتر با تو مان مهربانی.
منوچهری.
رجوع به زشت، زشتی و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
تطهﱡر
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سبقت کردن:
بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی
که با آن سرخ گلها داشت خویشی.
نظامی.
شرصه بکلامه شرصاً، پیشی کرد او را بسخن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَزْیْ)
پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد:
اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت.
قطران.
دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین
نه فرزند من است آزاده رامین
که من فرزند را پشتی نمایم
بدان کز بند مهرش برگشایم
اگر وی را کند دادار پشتی
نبیند زآسمان هرگز درشتی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. (گلستان). دردجه، باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. (منتهی الارب).
- پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن، از او حمایت کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بیطره. (دهار). پزشکی کردن
لغت نامه دهخدا
(هََ)
تقدیم کردن. هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر:
دستارچه ای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تراست.
حافظ.
رجوع به پیشکش و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا
سبقت گرفتن پیش افتادن پیشی گرفتن: هر آن کس که در کار پیشی کند بکوشد که آهنگ بیشی کند. (شا. بخ 2375: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکی کردن
تصویر پاکی کردن
تطهیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
یاری کردنکمک کردن مدد کردن حمایت کردن طرفداری کردن پشتیبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مانند مزدک رفتار کردن (در بر انگیختن فتنه) : خصم ار بزرجمهری یا مزدکی کند تایید میر باد که حرز امان ماست مارا چه باک مزدک و بیم بزرجمهر چون کیقباد قادر و نوشین روان ماست. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
معتاد کردن بگرفتن پول بچه را نباید پولکی کرد، متعاد کردن باخذ رشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشکیل کردن
تصویر پاشکیل کردن
پای در پای پیچیدن حریف را در کشتی و او را انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشک کردن
تصویر پشک کردن
پشک کردن موی. مجعد کردن تجعید (تاج المصادر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکش کردن
تصویر پیشکش کردن
((کِ. کَ دَ))
تقدیم کردن هدیه ای به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
((پُ. کَ دَ))
یاری کردن، حمایت کردن
فرهنگ فارسی معین